ویژگی های رهبراززبان آیت الله مصباح یزدی
اگر همه نعمتهاي مادي را در يك كفه بگذاريم و نعمت مقام معظم رهبري را در كفه ديگر، ارزش و نفع وجود شخص ايشان بهعنوان يك نعمت براي فرد فرد ما، نه براي كل جامعه, از مجموع نعمتهاي مادي كه خدا به هر فردي ميدهد بيشتر است.
به نقل از پايگاه اطلاع رساني آيتالله محمد تقي مصباح يزدي، متن كامل مصاحبه آيتاللهمصباحيزدي با نشريه پرتو كه پيش از سفر مقام معظم رهبري به قم در خصوص ويژگيها وليامر مسلمين جهان انجام شده بود، به شرح زير است:
در ابتدا با توجه به آشنايي و رابطه نزديكي كه حضرتعالي با حضرت آيتالله خامنهاي داشتهايد، مطالبي را در باره ابعاد مختلف شخصيتي ايشان، به ويژه جنبههاي علمي و معنوي معظمله ـكه چه بسا تحتالشعاع شخصيت سياسيشان قرار گرفته استـ بفرماييد.
آيتالله مصباح: بسم الله الرحمن الرحيم. من به عنوان يك انسان اعتراف ميكنم كه امثال بنده خيلي ناسپاس هستيم؛ اين اعتراف بنده مصداق آيات متعددي از قرآن كريم از جمله إِنَّ الإِنسَانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ است؛ همچنان كه بسياري از نعمتهاي خدا را فراموش ميكنيم، مثل نعمت وجود نزديكان، پدر و مادر، اساتيد و بستگان و ساير نعمتهايي كه غرق در آنها هستيم. البته هر عامي استثناءهايي دارد؛ ولي طبيعت مادي و حيواني انسان اقتضاي اين ناسپاسيها را دارد؛ چون انسان فراموشكار است و شايد ريشه اين ناسپاسيها هم فراموشي باشد.
از جمله نعمتهاي بزرگي ـكه به تصور بندهـ امثال ما و هر ايراني ديگري اگر ساليان دراز تمام وقت خود را صرف شكر آنها بكند حقش ادا نميشود، برقراري نظام اسلامي، حاكميت ولايتفقيه و بهخصوص وجود شخص مقام معظم رهبري است. برقراري نظام اسلامي خداپسند آرزوي همه انبيا، اوليا و صالحان عالم در طول تاريخ بوده و جز در بعضي محدودههاي خاص زماني و مكاني نمونه روشن ديگري از آن را سراغ نداريم. در ميان انبياي سابق حكومت حضرت سليمان(ع) كه فرمود: هَبْ لِي مُلْكًا لَّا يَنبَغِي لِأَحَدٍ مِّنْ بَعْدِي؛ و در آخرالزمان هم وجود مقدس پيغمبر اكرم ـصلياللهعليهوآلهـ كه چند سالي در مدينه حكومت كردند و دوران كوتاه حكومت اميرالمومنين ـصلواتاللهعليهـ كه عمدهاش به جنگهاي داخلي گذشت؛ غير از اين موارد در طول تاريخ اسلام به سختي ميتوان حكومتي را پيدا كرد كه در رأس آن معصوم يا تاليتلو معصوم باشد. اين نعمت عظيمي است كه خدا در اين عصر نصيب جامعه ما و امت ما كرد، اين نظامي كه به دست امام ـرضواناللهعليهـ بنيانگذاري شد و توسط مقام معظم رهبري آبياري و پرورش داده شد.
اگر حساب كنيم كه اين نظام چقدر ارزش دارد و در ميان نعمتهايي كه خدا به انسانها مرحمت كرده جايگاه اين نعمت كجاست و چه نسبتي بين آن و ديگر نعمتها وجود دارد، بعيد است بتوانيم نسبتي بين نعمتهاي مادي و دنيوي با اين نعمت برقرار كنيم. اين نعمت هم در دنياست؛ اما پلي است به سوي آخرت و سعادت ابدي و به زحمت ميتوان نسبتي بين اين دو برقرار كرد. نعمتهاي ديگر هرچه بزرگ باشد، در قبال اين نعمتي كه ميتواند سعادت ابدي و بينهايت بيافريند در حكم صفر است. لازم است هر جا و در هر فرصتي كه پيش ميآيد ما اين نعمت عظيم الهي را به مردم يادآوري كنيم تا بدانند چقدر شكر اين نعمت را بجا بياورند. يكي از فوايد اين كار اين است كه وقتي كسي به عظمت چنين نعمتي پي ميبرد تحمل كمبودها و كاستيها برايش خيلي آسان ميشود.
اين عالم, عالمي نيست كه پديدههايش بدون كاستي باشد. قرآن هم ميفرمايد لَقَدْ خَلَقْنَا الإِنسَانَ فِي كَبَدٍ؛ زندگي انسان با رنج و سختي توأم است؛ ولي تحمل اين سختيها در كنار توجه به نعمتهاي عظيم آسان ميشود. كسي كه مبلغ گزافي، مثلاً يك ميليارد دلار در صندوقچهاش يا در حساب بانكياش داشته باشد, اگر يك اسكناس هزار توماني گم كند خيلي اهميت نميدهد. چون ميداند يك ميليارد دلار دارد و گم شدن يك اسكناس ضرري به او نميزند. اما كسي كه همه دارايي خودش را همين يك اسكناس هزار توماني بداند، اگر گوشه اين اسكناس هم سائيده شود ناراحت ميشود. ما اگر توجه پيدا كنيم كه خداي متعال در اين زمان چه نعمت عظيمي به ما مرحمت فرموده، بعضي سختيها كه لوازم طبيعي حوادث اين جهاني است، براي ما مثل گم شدن يك اسكناس هزار توماني در مقابل گنج شايگان است و تحمل آنها براي ما آسان ميشود.
نعمت دوم كه بايد شكرگزار آن باشيم، نعمت وجود شخص امام ـرحمهاللهـ است. در مدت كوتاهي كه ما حضور ايشان را درك كرديم، همه كساني كه صلاحيت اظهار نظر در چنين مسائلي را دارند اعتراف كردند كه حداقل در قرنهاي اخير شخصيتي به اين عظمت در عالم پيدا نشده است. البته معمولاً ارزيابيهاي آنها هم براساس معيارهاي مادي است و اغلب ايشان اهميت معنوي وجود امام را درك نميكردند؛ كار عظيمي كه امام كرد و تحولي كه در انسانها به وجود آورد، بچههاي بيكاري كه در خيابانها و كوچهها ول ميگشتند, را به چه مقامي از عرفان و معنويت رساند؛ هيچ يك از اينها در محاسبات مادي ويژگيهاي امام نميگنجد و در عين حال ايشان را عظيمترين شخصيت تاريخ اين عصر ميدانند. ما بايد بيشتر به اين جهات شخصيت امام توجه كنيم و ببينيم در سايه رهبري ايشان از چه كاستيها، از چه ذلت و از چه پستيهايي نجات پيدا كرديم و به چه عزتي رسيديم؛ هم عزت دنيوي در عرصههاي بينالمللي و هم عزت معنوي و رشد اخلاقي كه در جامعه ما پديد آمده و كمابيش به جوامع ديگر هم سرايت كرده است.
حقيقت اين است كه من در زمان حضرت امام ـرحمتاللهعليهـ هر وقت ذهنم متوجه اين مسأله ميشد كه بعد از امام چه خواهد شد، مضطرب ميشدم و به هر صورتي خودم را منصرف ميكردم كه اصلاً در باره اين مسأله فكر نكنم. چون هيچ جواب و طرح قانعكنندهاي براي جبران خلاء وجود امام نداشتم. اين مسأله بهقدري براي من نگران كننده بود كه سعي ميكردم به آن فكر نكنم. اما وقتي كه مقام معظم رهبري ـدامت بركاتهـ عهدهدار اين مسئوليت شدند، گويا آب خنكي روي شعله آتش بريزند. البته اعتراف ميكنم من در اوايل امر به تواناييهاي مختلف ايشان آگاهي نداشتم؛ فقط در حد اينكه ايشان در ميان اقرانشان برتري دارند، در اين اندازه ميفهميدم؛ اما بعدها ـهمانطور كه بارها گفتهامـ براي ما ظاهر شد كه گويا روح امام در ايشان حلول كرده و همان عظمت با ويژگيهاي ممتاز در شخصيت ايشان ظاهر شده است. حقيقت اين است كه من نميتوانم همه ويژگيهاي امام را با ايشان مقايسه كنم و بگويم در بعضي مساوي هستند، يا در بعضي يكي بر ديگري برتر است؛ چنين قضاوتي صلاحيت بالايي ميخواهد؛ ولي اجمالاً ميدانم كه اين انتخاب بهترين گزينهاي بود كه امكان داشت بعد از امام(ره) تحقق پيدا كند و روز به روز بر اين ايمانم افزوده ميشود. همه ميبينيم كه خدا چه ظرفيتهايي، چه لياقتهايي و چه قابليتهايي در وجود اين مرد بزرگ ذخيره كرده و بدون شك همه اين ظرفيتها و قابليتها در طول زمان هم رشد كرده است. البته با اخلاصي كه ايشان دارند و با فداكاريهايي كه ميكنند، امدادهاي الهي هم بر آنها افزوده شده و ميشود؛ اما بايد زمينهاي باشد تا كمالات بروز كند و خدا چنين الطافي را درباره كسي داشته باشد.
نتيجه اينكه شخصيت ايشان براي هر مسلماني، بهخصوص مسلمان ايراني و بهويژه مسلمان شيعه ايراني آنقدر نعمت عظيمي است كه همه نعمتهاي ديگر با آن قابل مقايسه نيست؛ يعني اگر همه نعمتهاي مادي را در يك كفه بگذاريم و اين نعمت را در كفه ديگر، ارزش و نفع وجود شخص ايشان بهعنوان يك نعمت براي فرد فرد ما، نه براي كل جامعه, از مجموع نعمتهاي مادي كه خدا به هر فردي ميدهد بيشتر است. البته نعمت معرفت خدا و ولايت اهل بيت ـعليهمالسلامـ جاي خود را دارد. بنابراين اگر ما بخواهيم با اعداد و ارقام ارزش نعمت وجود ايشان را براي هر فردي تعيين كنيم اين كار نشدني است.
تصديق اين ادعا خيلي مشكل نيست. اگر ما مروري بر زندگي ايشان بكنيم و دست كم از زمان رياست جمهوري كه مسئوليت رسمي پذيرفتند را مطالعه كنيم و از مقايسه ايشان با روساي جمهور و رهبران ديگري كه در عالم هستند كمك بگيريم، از لحاظ توانايي مديريت، سعه صدر، جامعيت, تقوي، مهرباني, دلسوزي و صدها فضيلت ديگر اختلاف زيادي را خواهيم ديد. مثلاً از جهت پاكي اخلاقي شما اگر بيوگرافي اغلب رؤساي جمهوري كه الان در عالم هستند را ببينيد، پر است از نقطههاي ضعف اخلاقي، فسادها، اختلاسهاي مادي, رانتخواريها و امثال آن؛ اما در طول زندگي سي ساله رهبر معظم انقلاب يك نقطه سياه نميشود پيدا كرد؛ چگونه ميشود اين اختلاف را ارزيابي كرد؟ مقايسه با بعضي از شخصيتهاي داخلي را كنار ميگذاريم؛ چون گاهي بعضي مقايسهها مصداق «الدهر انزلني ثم انزلني» واقع ميشود!
شما اين شخصيت عظيمالقدر را با رؤساي جمهور و رهبران كشورهاي ديگر مقايسه كنيد تا ببينيد خدا چه رهبري به ما داده است. در كشورهاي ديگر براي رسيدن به مقام چقدر حقكشي ميكنند، چقدر پول خرج ميكنند، چقدر تبليغات سوء ميكنند؛ و بعد از آنكه به مقامي ميرسند چقدر از مقامشان سوء استفاده ميكنند؛ و خداي متعال چه رهبري به ما عنايت كرده و چه محبوبيتي به او داده كه يك ريال نه براي رياستش خرج كرد، نه براي نمايندگي مجلس، نه براي رهبري؛ و همه اين مسئوليتها تقريباً بر ايشان تحميل شد و ايشان هم صرفاً براي انجام وظيفه آنها را پذيرفت.
با توجه به اين نكتهها روشن ميشود كه بنده چقدر ناسپاس هستم و ناسپاستر از من كساني هستند كه اين مطالب را ميدانند و نه فقط اقرار به ناسپاسي نميكنند، بلكه مدعي هستند و احياناً حرفهاي ناصوابي هم ميزنند! معلوم نيست كه چنين كساني ـاگر اعتقادي به خدا و قيامت دارندـ چه جوابي به خدا ميدهند.
اما ابعاد شخصيت رهبري واقعاً به گستردگي روح عظيم يك انسان وارسته است. اين مطلب چيزي است كه همه ميبينند و احتياج به تبيين ندارد. ايشان با هر گروهي كه مينشينند و در هر زمينهاي كه صحبت ميكنند، نه فقط حرفي براي گفتن دارند، بلكه گاهي بر متخصصين امر پيشي ميگيرند؛ مگر در بعضي مسائل فني و تخصصي مثل پزشكي يا فيزيك و نظاير آن كه از يك شخصيت روحاني توقعي نيست از آنها اطلاع داشته باشد. اما در مسائل اجتماعي و معلومات عمومي كه در جامعه مطرح است، در ادبيات, شعر, علم موسيقي ـيعني تميز درست و نادرست و حق و باطل آنـ در ورزش، خطاطي، هنر و اموري از اين قبيل سرآمد هستند. در مسائل مديريتي كشور كه برجستگي ايشان خيلي بارز است؛ گرچه متأسفانه ابعاد اصلي شخصيت ايشان كه با مسأله رهبري و ولايتشان ارتباط دارد كمتر مورد توجه قرار ميگيرد. اولين ويژگي از اين دست فقاهت ايشان است.
كساني كه در عالم فقاهت همگي به انصاف و تقوا معروف هستند شهادت ميدهند كه ما رهبر معظم انقلاب را در فقاهت نه تنها كمتر از اقرانشان نميدانيم، بلكه در مواردي براي ما ثابت شده كه ايشان افضل هستند. يكي از علومي كه در فقاهت به كار ميآيد و كمتر محقق برجستهاي در آن وجود دارد علم رجال است. اگر در عالم تشييع سه نفر رجالي قوي وجود داشته باشد، يكي از آنها ايشان هستند. در بسياري از رشتههاي علمي ديگر متأسفانه آن طور كه بايد و شايد ايشان شناخته شده نيست. در مسائلي كه با حافظه ارتباط دارد ايشان در حد اعجاز هستند؛ مثل بيوگرافي اشخاص، قضاياي تاريخي و تحليل تاريخ و...
ويژگي ديگر مهرباني، صميمت و دلسوزي ايشان براي آحاد ملت است. گهگاه رفتارهايي از ايشان در ارتباط با بعضي از خانوادههاي شهدا يا افراد ديگر ديده ميشود كه حاكي از عاطفهاي بسيار عميق و لطيف است. از سوي ديگر تقوا، سادهزيستي و زهد ايشان كه واقعاً نمونههايي ماندگار و تاريخي است و براي كساني كه نديده باشند افسانه حساب ميشود؛ كسي در چنين موقعيت حساسي، با اين همه امكانات كه در اختيار دارد اينقدر ساده و زاهدانه زندگي كند. همه اين خصوصيات بهعلاوه دهها فضيلت ديگري است كه واقعاً بيان و شمارش همه آنها مشكل است؛ خصوصياتي كه اگر هر يك از آنها در فردي باشد، آن فرد شخصيت اجتماعي بسيار ممتازي به شمار ميرود. حال، وقتي مجموع اين امتيازات را خدا در يك فرد جمع كرده و او را رهبر اين ملت قرار داده، چقدر ما بايد قدر اين نعمت را بدانيم؟ خدا نكند روزي تار مويي از ايشان كم بشود؛ آن وقت معلوم ميشود كه ايشان چه گوهر گرانبهايي است و مشابه او را نميتوان پيدا كرد.
كساني كه از نزديك با رهبري آشنايي دارند و ميتوانند ايشان را با اقرانشان مقايسه كنند، متوجه ميشوند كه تفاوت از زمين تا آسمان است؛ ميان ماه من تا ماه گردون، تفاوت از زمين تا آسمان است. امثال بنده همين اندازه ميفهميم كه ايشان خيلي بهتر از ديگران است؛ اما چقدر بهتر است، نميتوانيم درست ارزيابي كنيم. گاهي نمونههايي از اين امتياز و برتري بروز پيدا ميكند. در اين موارد وقتي انسان دقت كند ميفهمد خيلي تفاوت وجود دارد. يكي از بهترين نمودهاي عبقريت و سرآمدي ايشان در فتنه اخير ظاهر شد؛ در حالي كه ما هنوز عمق اين فتنه را بهدرستي درك نكردهايم ـو آن اندازه هم كه درك كرديم نميتوانيم بيان كنيم و اگر هم بيان كنيم، هنوز بسياري از مردم درست باور نميكنندـ اما ايشان همه اين مشكلات را با تدبيري بسيار حكيمانه كه واقعاً نزديك به تدبير معصوم(ع) است، و با سعه صدري اعجازگونه كه آن هم جز در معصومين(ع) كمتر يافت ميشود، حل كردند. تحمل، صبر و سعه صدر ايشان در بعضي مسائل و نسبت به برخي كسان نگفتني است.
خدا همه اين نعمتها را يكجا در يك نفر جمع كرده و در اختيار ملت ايران گذاشته است. كساني كه با اين مسائل آشنا نيستند خوب است قضاوت شخصيتهاي جهان را درباره ايشان بررسي كنند. بعضي از رؤساي جمهور كشورهاي ديگر درباره شخصيت ايشان اظهار اعجاب كردهاند و گفتهاند مردم ايران تا چنين رهبري دارند شكست نخواهند خورد. اين حرف را «پوتين» كه يكي از بزرگترين شخصيتهاي سياسي امروز است، گفته است. اين اظهار نظر از كسي مثل «پوتين» درباره چنين شخصيتي، خيلي عجيب است. شبيه آن را كجا سراغ داريد كه رئيس جمهوري درباره رهبر كشور ديگري اين چنين قضاوت كند؟ از بس خود را در مقابل اين شخصيت باخته بود و كوچك ميديد، نميتوانست احساس خود را ابراز نكند؛ غير از اين انگيزهاي براي ابراز اين مسائل ندارند؛ مخصوصاً كه گاهي هم با منافعشان در تضاد است.
به هرحال, ما بايد وظيفه شكرگزاري در مقابل اين نعمت عظيم را بدانيم و به اندازه توان فكري و كاري خودمان اين نعمت را براي مردم تبيين كنيم، تا بفهمند خدا چه نعمتي به ايشان داده و انگيزه شكر در آنها بيشتر ايجاد شود؛ قدر اين نعمت را بهتر بدانند و تحمل سختيها در مقابل وجود چنين نعمت ارزشمندي برايشان آسان شود.
پرتو: به جريان فتنه 88 و مديريت مقام معظم رهبري در تدبير و مهار آن اشاره فرموديد و اينكه از يك سال و اندي قبل تاكنون، يعني از شروع ماجراي فتنه 88، مخصوصاً از 9 دي به بعد كه تقريباً پايان فتنه بود و كساني كه احياناً فريب خورده بودند با تدبير وحوصله مقام معظم رهبري هدايت شدند و در نهم دي آن حماسه را آفريدند، از آن زمان در رسانههاي نوشتاري و گفتاري دشمن تهاجم بسيار سنگيني نسبت به شخص مقام معظم رهبري شروع شد؛ قبل از آن به اصل ولايت فقيه هجمه ميشد؛ اما امروز نسبت به شخص ايشان در قالب نامهنگاري و شيوههاي ديگر جسارت ميشود. به نظر شما در اين موقعيت هدف دشمن از اين كار چيست و وظيفه مردم و خواص، مخصوصاً حوزههاي علميه در برابر اين تهاجم دشمن، كه تهاجمي استراتژيك است، چيست؟
آيتالله مصباح: به نظر ميرسد تهاجم دشمن و افزايش فعاليتشان در اين زمينه كاملاً طبيعي است. هر قدر بيشتر موقعيت مقام معظم رهبري ظاهر شود و محبوبيتشان در جامعه و تأثير ايشان در سرنوشت كشور و بقاء نظام روشنتر شود دشمنان بيشتر ناراحت و نااميد ميشوند و آخرين تلاشهاي مذبوحانهشان را به كار ميبرند. بنابر اين تعجبي ندارد كه تبليغات و فعاليتهايشان را روي شخص ايشان متمركز كنند. اما اينكه وظيفه ما در مقابل اين تهاجمات چيست، جواب كلي اين سؤال روشن است كه ما بايد با تمام توان در مقابل تهاجمات دشمن مقابله كنيم و نگذاريم كمترين نتيجهاي از توطئههايشان بگيرند. ولي همچنانكه ميدانيد فعاليتهاي شياطين انس و جن هميشه به صورت شمشير از رو بستن نيست؛ بلكه در شرايطي كه بين موت و حيات قرار گرفتهاند, آخرين ترفندي كه براي مقابله با دشمنشان به كار ميبرند اين است كه صريحاً شمشير بكشند؛ اين آخرين كاري است كه ميتوانند انجام بدهند. اما قبل از اينكه كار به اين مرحله برسد آنها سعي ميكنند با انواع توطئهها و فريبها كساني را گمراه كنند و اين كاري است كه از اوايل انقلاب شروع شده است؛ ولي امروز نسبت به شخص مقام معظم رهبري به اوج رسيده و تنها دشمنان قسمخورده خارجي نيستند كه به اين امر دامن ميزنند؛ بلكه عوامل داخلي هم به آنها كمك ميكند. دشمنان خارجي هم غالباً نقشههايشان را به دست افراد ضعيفالنفس و فرومايه داخلي اجرا ميكنند.
البته براي فهميدن اينكه تنافسها و رقابتها و دشمنيهاي شخصي از كجا مايه ميگيرد لازم است تحليلهاي روانشناختي انجام گيرد؛ اما با استفاده از بيانات قرآني و داستانهايي كه در اين زمينه براي توجه دادن نسبت به اين قبيل مسائل در قرآن ذكر شده، عامل «حسد» توجه ما را جلب ميكند. اولين جنايتي كه در ميان بنيآدم واقع شد عاملش حسد بود؛ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا... .
ممكن است كساني با خود بگويند چرا بايد كسي اينچنين نزد مردم محبوب شود؟ در حالي كه ديگراني بودهاند كه سنشان بيشتر بوده يا سابقه مبارزاتي بيشتري داشتهاند؛ چرا آنها عليرغم تلاشهايي كه انجام دادند تا در ميان مردم جايي باز كنند و موقعيتي پيدا كنند، عزيز نشدند؟ در مقابل، رهبر معظم انقلاب خودش هيچ فعاليتي براي رسيدن به اين موقعيت نكرد. اين مسأله آنها را رنج ميدهد كه ما اينهمه تلاش كرديم، پول خرج كرديم، فكر كرديم، نقشه كشيديم؛ اما هيچ يك به جايي نرسيد؛ ولي ايشان بدون اينكه قدمي در اين راه بردارد، خدا چنين محبوبيت و موقعيتي به معظمله داد. ما غافليم از اينكه اين مسايل چه تأثيري در مخالفتها و فتنهانگيزيها دارد. بسياري از اين مخالفتها، اتهامات, خردهگيريها و بهانهتراشيها از اينگونه عوامل رواني سرچشمه ميگيرد. وقتي چنين زمينههايي براي مخالفت در كساني بود، خارجيها هم از آن بهرهبرداري ميكنند. لازم نيست دشمنان كسي را براي مخالفت تربيت كنند؛ بلكه ميگردند و افرادي كه آفتهاي رواني مثل احساس حقارت، حسد و جاهطلبي دارند را شناسايي ميكنند، روي آنها كار ميكنند و امكانات در اختيارشان قرار ميدهند تا اين فتنهها برپا شود.
اگر ما عوامل پيدايش اين فتنه را بررسي و ارزيابي كنيم، متوجه ميشويم كه خروج از اين فتنه و نجات از اين دامها واقعاً در حد اعجاز بود. بيش از سي سال براي ايجاد چنين فتنهاي زمينهسازي شده بود، آنهم با تمام توان دشمنان خارجي و اشخاص ضعيفالنفس و فرومايه داخلي، و همه آنها يقين داشتند كه اين آخرين ضربه است. اما ديديد كه اين جريان نه تنها ضرري نزد، بلكه موقعيت ايشان را بالاتر برد. اسم اين را چه ميشود گذاشت، غير از اعجاز و لطف خدا و تأييد الهي؟ و ما چه كار ميتوانيم انجام دهيم غير از اين كه سر به آستان الهي بساييم و شكر خدا را به جا بياوريم؛ بلكه بتوانيم حق اين نعمت را ادا كنيم.
پرتو: وظيفه مسئولين، خواص و مردم در اين شرايط چيست؟
آيتالله مصباح: متأسفانه بعضي از اين آفتها بيشتر در خواص پيدا ميشود و هر وظيفهاي براي چنين كساني تعيين شود، آنها گوششان بدهكار نيست؛ آنها براي كارهايشان انگيزههاي شخصي خودشان را دارند. بيشترين كاري كه ما بايد انجام دهيم و براي ما مسئوليت تلقي ميشود اين است كه ديگران را، آنهايي كه در معرض فريبخوردن هستند را روشن كنيم. براي كساني كه انگيزه مبارزه و عناد دارند نميشود كاري كرد؛ سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ * خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهمْ؛ براي آنها كار كردن فايدهاي ندارد. اين افراد عده انگشتشماري هستند كه روي توده مردم كار ميكنند و سعي ميكنند آنها را فريب دهند. اينجاست كه ما بايد به اندازه توانمان فعاليت كنيم و نگذاريم نقشههاي آنها بر اكثريت مردم اثر كند. ما هم زماني ميتوانيم اين كار را انجام دهيم كه خودمان ريگي به كفش نداشته باشيم؛ به خاطر منافع شخصي حركت نكنيم؛ دنبال پست و مقام نباشيم و فقط براي اينكه حق اين نعمت ادا شود و وظيفهاي كه براي حفظ دستاوردهاي انقلاب بر عهده داريم ادا كنيم، بكوشيم؛ تا پيش خدا مسئول نباشيم. اما اگر ما هم اين مسأله را بهانه قرار دهيم و سخني بگوييم كه مردم ما را دوست بدارند و به ما رأي بدهند، يا به فلان پست و مقام برسيم, كار ما از اول خراب است؛ اين ابزار فاسد است و با ابزار فاسد حق بر كرسي نمينشيند. كساني ميتوانند اين وظيفه را درست انجام دهند كه خودشان با اخلاص، براي انجام وظيفه، براي خدمت به اسلام و براي حفظ ارزشهاي اسلامي قدم بردارند؛ نه از تهديدي بترسند و نه در مقابل تطميعي تسليم شوند و در هر زماني هر چه وظيفه خود ميدانند، همان را انجام دهند.
پرتو: در آستانه سفر مقام معظم رهبري به استان قم هستيم؛ وظيفه مردم, حوزهها, طلاب و فضلا در اين سفر و در استقبال از چنين شخصيتي چيست؟
آيتالله مصباح: مردم ما به قدري به مقام معظم رهبري علاقه دارند كه درباره استقبال ظاهري و اجتماعات احتياجي به راهنمايي و كمك كردن ندارند. ما هم بايد بهعنوان سلول كوچكي در اين پيكر عظيم اجتماع در استقبال از ايشان شركت كنيم و ثوابي كسب كنيم.
پرتو: خود شما در مراسم استقبال شركت ميكنيد؟
آيتالله مصباح: انشاءالله اگر توفيق نصيبمان شود. اما آنچه بيشتر از ما توقع است، به طور كلي در مقابل نعمت عظيم رهبري اين است كه با زبان, با قلم و با رفتارمان مردم را آگاه كنيم و به آنها بفهمانيم كه اين نعمت با هيچ نعمت ديگري قابل مقايسه نيست؛ شكر اين نعمت هم بسيار سنگين است و اگر انسان واقعاً بفهمد اين نعمت چقدر ارزش دارد، نگران اين است كه حظ و بهرهاش از آن كم شود؛ آنوقت طبعاً هر چه از دستش بربيايد در جهت استفاده از اين نعمت تلاش ميكند. من هم بيشتر نگران اين هستم كه در انجام وظيفهاي كه ما نسبت به بيدار كردن مردم و توجه دادن آنها به مسئوليتهايشان در برابر اين نعمت داريم، كوتاهي كنيم. مردم ثابت كردهاند كه هر وقت چيزي را وظيفهشان تشخيص دهند، در انجام آن كوتاهي نميكنند و تا پاي جان هم ايستادهاند.
ما بايد همانطور كه از وجود رهبرمان قدرداني ميكنيم و در مقام شكرگزاري از اين نعمت هستيم، بايد از وجود چنين ملتي هم قدرداني كنيم و خدا را شكر كنيم كه در ميان مردمي زندگي ميكنيم كه تا اين حد قدرشناس هستند، رشد اجتماعي دارند، هوشيارند، فريب نميخورند و حتي در مواردي از خواص جلوترند و با ذهن ساده خود حقايقي را ميفهمند كه متخصصين درست درك نميكنند. اين ويژگيها نعمتهاي عظيمي است كه خدا به ملت ما داده و ما بايد اين نعمتها را هم شكر كنيم. ما بايد نگران باشيم كه خودمان در انجام وظيفه كوتاهي نكنيم.
از خداي متعال درخواست ميكنيم كه بر طول عمر رهبر عزيزمان و بر توفيقاتشان و بر بركات وجود ايشان بيافزايد و ما هم توفيق قدرداني از همه نعمتها، مخصوصاً نعمت ولي امر عزيزمان مرحمت بفرمايد و توفيق ارائه خدمت مقبولي كه خداي متعال و اوليائش بپسندد مرحمت كند؛ انشاءالله.
پرتو: بعنوان آخرين سؤال، با مراجعه به صحيفه نور مشاهده ميكنيم حضرت امام(ره) درباره موضوع فرهنگ فرمايشات زيادي دارند؛ 480 مرتبه كلمه «فرهنگ» را به كار بردهاند؛ تعبيرات ديگري هم دارند. يكي از فرمايشات ايشان اين است: «اگر كشور اسلامي، اين كشور از جهت سياسي، از جهت اقتصادي، از جهت نظامي به قله و به اوج برسد، ولي از جهت فرهنگ كاري نشده باشد، پوچ و بي مغز و تهي است» اين عين عبارت ايشان است و همواره نسبت به بحث فرهنگ تأكيد داشتند. مصداق آن را هم مشخص فرمودهاند: اسلام ناب. مقام معظم رهبري هم در طول بيست و يك سال رهبريشان همان خط امام نسبت به تأكيد بر بحث «فرهنگ» را ادامه دادند؛ ايشان هم اسلام ناب محمدي را به عنوان مصداق فرهنگ مشخص كردهاند. ما كمتر كسي را ميبينيم كه اين قدر نسبت به فرهنگ حساسيت داشته باشد.
حضرتعالي هم در سخنراني اخير در اجلاس خبرگان بر بحث «فرهنگ» و وظيفه علما و روحانيت در اين عصر تأكيد داشتيد. مقام معظم رهبري هم در سخنرانيشان براي خبرگان بر اين موضوع و وظيفه علما و حوزههاي علميه در اين عصر و با توجه به رشد تكنولوژي تأكيد فرمودند. قطعاً وظيفه اصلي در اين زمينه بر دوش روحانيت و حوزههاي علميه است و شايد يكي از جنبههاي مهم سفر مقام معظم رهبري به قم هم مباحث فرهنگي و تبيين وظايف روحانيت است. حضرتعالي فكر ميكنيد روحانيت در اين عرصه چه وظيفهاي دارد؟ و در اين زمان كه تكنولوژي رشد سريعي دارد و دشمنان با كمك اين تكنولوژي حرفها و شبهاتشان را القا ميكنند، چرا فرمايشات مقام معظم رهبري و تأكيدات حضرت امام در زمينه فرهنگ بعد از 31 سال، همچنان مغفول واقع ميشود؟ آيا واقعا هيچ راهي نيست كه خواستههاي ايشان را عملياتي كنيم؟
آيتالله مصباح: اين مسأله پيچيدهاي است و بنده هم كوچكتر از اين هستم كه بتوانم راه حلي ارائه دهم و قدمي براي حل مشكل بردارم. ولي به نظرم چند كار بايد انجام گيرد: اولاً بايد بدانيم انجام اين كار به صورتي مقبول و مطلوب كار يك ارگان يا يك نهاد يا يك قشر از جامعه نيست؛ اين كار ابعاد مختلفي دارد كه بين دولت و ملت تقسيم ميشود؛ وظايف ملت هم تقسيماتي دارد. البته بخش عظيمي ازاين وظايف مربوط به تهيه محتواي فرهنگي صحيح است كه كار روحانيت است و انجام اين كار هم به تنهايي از عهده اين قشر ساخته نيست؛ همانطور كه مقام معظم رهبري اشاره فرمودند, تهيه محتوا كار روحانيت است؛ اما زمينهها را بايد دولت فراهم كند.
بنابراين به سرانجام رساندن اين كار ساده نيست؛ كاري است كه مجموعه نظام را درگير ميكند و حق هم همين است. براي اينكه اساس اين انقلاب اسلام است و اسلام مقولهاي فرهنگي است؛ يعني باورها و ارزشها. و اگر اين مسأله همه نهادهاي نظام ما را درگير كند جاي تعجب نيست. اصلاً هدف اصلي همين است؛ نه هدف اصلي ما و انقلابيون, بلكه هدف اصلي همه انبيا همين بوده است.
اما اينكه چرا اين كار پيش نميرود، علل مختلفي دارد؛ صرف نظر از علت اصلي عام، كه كارشكني شيطان است كه قسم خورده با ايجاد مانع ـبه دست خودش يا با كمك عوامل و شاگردان انسي و جنياشـ نگذارد بنيآدم رشد كند؛ صرف نظر از اينها، عوامل ديگري نيز وجود دارد كه نميگذارد اين كار پيش برود. بايد اين عوامل را شناسايي كرد و هر كس هر اندازه ميتواند در تضعيف موانع و تقويت عوامل رشد فرهنگي تلاش كند.
در اينجا يكي از اين موارد را كه از لحاظ بحث منطقي مقدم است، عرض ميكنم. اصلاً معناي «فرهنگ» و كار فرهنگي براي بسياري روشن نيست. همچنانكه ميدانيد در سطوح مختلف كشور، در نهادها و وزارتخانهها براي كارهاي فرهنگي برنامههايي پيشبيني شده، بودجههايي صرف موسيقي، ورزش، سينما، تئاتر و چيزهايي از اين قبيل شده است. اما آيا اينها كار فرهنگي است؟ اگر بپرسيد چرا كار فرهنگي نميكنيد؛ ميگويند كار فرهنگي همينهاست؛ مگر كار فرهنگي چيزي غير از اين است؟ من اعتراف ميكنم كه اين كارها در بسياري از موارد بهانه است؛ يعني نميخواهند كار اصلي انجام بگيرد؛ اسم «فرهنگي» روي بعضي كارها ميگذارند و آنها را دنبال ميكنند تا مردم را فريب دهند و اغراض ديگرشان را عملي كنند. اين ضعف در بخشي از مردم و در بعضي از مسئولين وجود دارد.
مسأله دوم اين است كه كساني كه واقعاً علاقه دارند و ميخواهند فرهنگ صحيح ترويج شود از عظمت اين كار و سنگيني آن ميترسند. چون سنگيني اين كار با سنگيني اصل انقلاب قابل مقايسه است. انقلابي كه رژيم شاه را ساقط كرد انقلاب سياسي بود؛ اما اين يك انقلاب فرهنگي است؛ بلكه از جهاتي از انقلاب سياسي سنگينتر، عميقتر و مهمتر است. حال اگر كسي بهعنوان مسئول كشور بخواهد اين كار را انجام دهد، با خود فكر ميكند من چگونه ميتوانم كاري كه ملتي با رهبريهاي شخصيتي مثل امام و با فداكاريها و شعارها و شور و احساسات كردند، را انجام دهم؟ واقعاً اين كار عظيمي است و هر كسي از عظمت آن ميترسد و از زير بار انجام آن شانه خالي ميكند.
كساني هم هستند كه ممكن است كمابيش كارهايي از آنها بربيايد؛ اما ميبينند با انجام اين كار بعضي از دوستانشان را از دست ميدهند يا از رأيشان كاسته ميشود. اما چون اين كارها ديربازده است و ظهور چنداني ندارد و مردم بهخاطر آنها به كسي رأي نميدهند، اين اشخاص با خود ميگويند چرا وقتمان را صرف اين كارها بكنيم؟ توان خود را صرف كاري ميكنيم كه بتوانيم آنها را به رخ مردم بكشيم تا باز هم به ما رأي بدهند. چرا وقتمان را صرف كاري كنيم كه اين فايده ندارد؟!
از سوي ديگر گرايشهاي حيواني كه كمابيش در بعضي افراد وجود دارد، با پيشرفت فرهنگ اسلامي موافق نيست و چنين كساني ميدانند پيشرفت فرهنگ اسلامي مانع بعضي از هوسرانيها و خوشگذرانيهايشان ميشود و احياناً در ميان كشورهاي ديگر هم باعث اتهاماتي مثل ارتجاعي و املبودن ميشود؛ فكر ميكنند كه چرا براي خودمان دردسر درست كنيم؟! به همين دليل وقتي مردم انتظار كار فرهنگي دارند سينما تئاتر و مانند آن را به عنوان كار فرهنگي معرفي ميكنند. بعضي هم ميگويند اين كارها وظيفه روحانيت است؛ ما حاضريم كمك كنيم؛ اما روحانيت بايد در اين جهت كار كند!
در ميان روحانيت هم عوامل خاصي وجود دارد كه مانع پيشرفتها ميشود: بخشي از اين عوامل مربوط به ناآگاهي بعضي از روحانيون است كه تصور ميكنند وظيفه روحانيت فقط در زمينه فقه و اصول و تهيه رساله عمليه و گرفتن وجوهات شرعي است و توجه ندارند كه كار فرهنگي هم وظيفه ماست.
بخشي از كار كردن براي فرهنگ اسلامي هم يعني تلاش براي اينكه در رشتههاي مختلف علوم انساني كتاب دانشگاهي بنويسيم و از اين طريق فرهنگ را عوض كنيم. و زماني ما ميتوانيم كتابي در مقابل كتاب يك فيلسوف غربي كه دهها بار در دانشگاهها تدريس شده بنويسيم كه به اندازه آنها در آن علم تلاش كرده باشيم, با زير و بم آن آشنايي داشته باشيم و بتوانيم هم از لحاظ ظاهر و هم از جهت عمق، مطالب جالبي تهيه كنيم كه جايگزين آنها بشود. اين كاري سنگين است و گاهي همين سنگيني كار براي ما هم مانع از اقدام به آن ميشود.
مجموعه اين عوامل موجب ميشود در همين وضعيتي كه هستيم باقي بمانيم. براي خروج از اين وضعيت بايد عدهاي فداكار پيدا شوند و مثل افراد خطشكن در جبهه, از آسايش زندگيشان بكاهند، از لذايذ مادي، منافع دنيوي و پستها و مقامشان بگذرند و مشغول كارهاي تحقيقاتي بشوند، افرادي را تربيت كنند، براي اين كار طرحي تهيه كنند كه در زماني، حداكثر تا ده سال ديگر بتوانند استاداني تربيت كنند كه قادر باشند علوم انساني را ـ به اصطلاحـ اسلامي كنند.
هر قدر اين جبهه قوي شود، در اين زمينه كار شود، چنين افرادي بيشتر تقويت شوند، خودشان بيشتر فداكاري كنند و از طرف ديگران هم تأييد شوند، به هدف نزديكتر ميشويم؛ اما انتظار اينكه اين هدف در مدت كوتاهي با بودجه دولت يا با اقدام چند تا روحاني انجام گيرد، توقع بيجايي است.
وصلي الله علي محمد و آل محمد
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: <-TagName->